آخرخط زندگی برای من...

آخرخط دنیایی که دارم...خدایا چرا نگه نمیداری؟؟؟من خسته شدم...میخام پیاده شوم....

نود و ششمین پست

بچه های گل از این وبلاگ خسته شدم مضخرفه لوکس بلاگ

وب جدیدم پایین نوشتم بیاین اونجا

مرسی

www.tanhatuyekhiabun.blogfa.com

+ نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ساعت 16:18 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


دختــــــــرجون:
پســـری که دستشو بدون ترس همه جا دور کمرت حلقه میکنه،
پســری که موقع رد شدن از چراغ قرمز دستتو محکم تر میگیره،
پســـری که smsهاش کوتاه اما پر احساسه، این پســـــــر، . . . . . .
 
 
 
 
انقدر با این و اون بود که دیگه حرفه ای شده ...
باید قیدشــــــو بزنی احساسی نشــــو الکی .. !!چشمک
+ نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ساعت 16:14 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


شصت و دومین پست

 بوسه هـ ـای مجازی


هـــوس های سرد


آغوش های خیالــی


احساسات از جنس دکمه های کیبرد


نسل من نسلی است


که احساساتش پشت همین کابل سیم ها قربانی میکند

+ نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:, ساعت 11:47 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


شصت و یکمین پست

 در روزگاری زندگی میکنیم کـه:


هَرزگی "مـُـــــد" اســت (!)


بی آبرويــی "کلاس" اســـت (!)


مَســـــتی و دود "تَفـــريــح" اســـت (!)


رابطه با نامحرم "روشــن فکــری" اســت (!)


گــُـرگ بــودن رَمـــز "مُوفقيت" اســـت (!)


بی فرهنگی "فرهنگ" است(!)


پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه "رشد ونبوغ" است(!)

 

خیلی بدبختیمااااااااااااااااااااااااا

+ نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:, ساعت 11:44 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


شصتمین پست

 به سلامتی تویی که الان پشت مانیتور قوز کردی

تویی که الان دستتو گذاشتی زیر چونت

تویی که از بس خسته ای دلت گرفته

تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه

تویی که دوسش داری ولی نمیتونی بهش بگی

تویی که دلت میخواد با روزگار دعوا کنی

تویی که اومدی فراموش کنی یاد یه خاطره افتادی

تویی که هر اهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی

تویی که گاهی میری و از دور نگاش میکنی

تویی که همه دنیات شده بی کسی

تویی که تا میای یه کاری کنی میگی بیخیال

تویی که میری زیر پتو تا کسی صدای گریههاتو نشنوه

تویی که همه دلخوشیت شده اینترنت

تویی که ابن روزا تو دنیای مجازی غرق شدی

تویی که حتئ توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی


به سلامتی هممون که تنهاییم
 
هی.....بدبختی.....
+ نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:, ساعت 11:38 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و نهمین پست

 نسل گند و مزخرفی بودیم ...

نسلی که برای همه چیزباید رقابت می کرد...

نسل کنکور و انتخاب رشته.........

نسل دعوا سر صندلی مترو.........

نسل دویدن پشت اتوبوس وچپیدن توی تاکسی..........

نسل ما لگد کردن رقیب وگذشتن از روی اون توی خوناش بود...........

نسل دیدن و نداشتن.........

خواستن ونتوانستن..........

رفتنو نرسیدن...........

نسل آرزوهایی که تا آخرشب بر دل ماند........

نسل آهنگ های سوزناک.......

نسل عرق سگی با طعم دیازپام.........

نسل سیگار نامرغوب جگردار........

نسل تحریم تنبان و خمیردندان...

نسل طلاق هفتاد درصد.......

نسل فیس بوک از سر بی کسی ........

نسل کش دادن دانشگاه ازترس سربازی.........

نسل درد و دل با دیوار ............

نسل دلتنگی برای طعم لبهایی که هرگز نچشیدیم ............

نسل ماندن سر دو راهی............

نسل انتخاب بین بد و بدتر .........

نسل عقده ی دیده شدن.........

خوانده شدن......

شنیده شدن...........

نسل بغض، ناله ، ضجه به ما که رسید رودخانه هاخشکید......

جنگل ها سوخت وابرها نبارید.........

به ما که رسید بنزین و شیربا هم کورس گذاشتند.........

دل به هر کس دادیم.......

قبل ازما دل داده بود.....

سگ دو زدیم برای آغاز راهیکه قبل از ما هزارها به

آخر خطش رسیده بودند...

افسوس........

 

هی بدبختیم از همه مدل.............


 
+ نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:, ساعت 11:17 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و هفتمین پست

گاهی جای بوسه‌ ای که هنگام خداحافظی نکرده‌ اید،

تا ابــــد درد می کند


گرچه ما برای هم خوب نبودیم


اما حداقل می توانستیم که خوب جدا شویم.


نه؟!?!?!?!?!


سوال خیلی سختیه....وقتی حتی خداحافظیمونم پیامکی بود......

ما دهه 70یا خیلی بدبختیم....لعنت بر خداحافظی های پیامکی....شاید اشکی که میریزیم و اگه نگاه کنیم دلمون آگاه باشه و تموم نشه رابطمون......

بدبختیم برا اینکه......بهترین و قشنگترین حرفای زندگیمون رو به جای اینکه به همدیگه بگیم.....تایپ میکنیم بی هیچ احساسی......بوسه های مجازی و دوست داشتن های دروغی...

عاشق آهنگ عشقای امروزیم......خیلی باحاله......

+ نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, ساعت 9:34 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و ششمین پست

 صداقت؟…. یادش گرامى

غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت
معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد
مرام؟….. قطعه ی شهدا …
عشق؟ ….. از دم قسط
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟

خودمونم نمیدونیم.............

 
+ نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, ساعت 9:32 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و پنجمین پست

 

گاهـــی احساس میڪنَمــ
روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ
خَســتہ اَش ڪَردمـــــ
خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟

خدایی کی موافقه؟؟؟؟من که مطمئنم درمورد خودم درسته.....

هرکاری ازش میخام برام انجام نمیده و ناامیدم میکنه.....هی.....شکرت......

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, ساعت 9:21 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و چهارمین پست

 بی خیالی...


همیشه نمی شود زد به بی خیالی

و گفت تنهـــــــــــا آمده ام ٬ تنهـــــــا می روم...

یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬‌کم میاوری ! ...

دل وامانده ات یکـــــــــــــ نفر را می خواهد .........!

خیلی حس افتضاحیه....خیلی......

دلم خیلیا رو این روزا میخاد ولی هیچی جور نمیشه که ببینمشون.....

غزل؛شیما و خیلیای دیگه که حال نرم بنویسم.....

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, ساعت 9:11 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و سومین پست

یه سوالی چن وقتیه اومده تو ذهنم و ذهنمو خیلی مشغول کرده.....

میخام زیاد بهش دقت نکنم ولی نمیشه.....

ماکه هنوز سنی نداریم،پس کی وقت کردیم انقد بدبخت بشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هان؟؟؟؟؟؟یکیتون جواب منو بده دیگه.....

 

دلم برا همه تنگ شده....شیما؛

آتنا؛

نرگس؛

مبینا؛

معصومه؛

فاطمه؛

الهام؛

مائده؛

یلدا؛

دوستای امسالم مثه یگانه؛

زینب که از پیشمون رفت؛خیلیای دیگه......

 

 
 
 
 
 
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
   
+ نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:آدم,عاقلانه,عاشقانه,کمتر,بیشتر,شکستن,, ساعت 10:11 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و دومین پست

   به آخر خط رسیده بودم… 

 باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم…

 خیلی عصبانی بودم.

    گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن.....

 

   گفتم مرگ و زندگی دست خداست… 

   گفت:دیدی دوستم نداری؟

   خیلی بهم بر خورد تیغو برداشتم رگمو زدم…

   وقتی تو آغوش گرمش جون میدادم 

   آروم زیر لب گفت:اگه دوستم داشتی چرا تنهام  گذاشتی...

ارزوی همچین لحظه ای داره دیوونم میکنه.....هی............

راسی دیروز کلاس زبان رفتم معلمم آقای پشندی شد خیلی باحاله.....فک کنم این ترم خیلی زبانم پیشرفت کنه.....

+ نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, ساعت 10:8 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاه و یکیمین پست

 سر میز شام، یادت که میفتم بغض میکنم

اشک تو چشمام حلقه میزنه و همه با تعجب نگاهم میکنند...
لبخندی میزنم و میگویم: چقدر داغ بود!


دیشب همین اتفاق برام افتاد...خونتون شام دعوت بدیم.....

 

+ نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, ساعت 10:5 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجاهمین پست و تولد نیم قرنی وبلاگ

پسرا چه بدبختن....بدبخت تر از اونا ما دختراییم.....

 ۱- پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر

۲- پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

۳- پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی كه تحویلشون نمی گیرن

۴- پسر بودن یعنی كادو خریدن برا …

۵- پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنكك زدن

۶- پسر بودن یعنی تا كی مفت خوری می كنی

۷- پسر بودن یعنی پس كی دفتر چه آماده به خدمت میگیری

۸- پسر بودن یعنی به زور سیكل داشتن

۹- پسر بودن یعنی بابا پس كی میری برام خواستگاری

۱۰- پسر بودن یعنی مثل خر حمالی كردن

۱۱- پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد

۱۲- پسربودن یعنی چرا كار نمیكنی جون بكن دیگه

۱۳- پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین كه

هی باو...چقد بدبختن....خخخخخخخخخخخخخ

+ نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, ساعت 9:53 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


چهل و نهمین پست

 
دنیای ما دختـــــــــــرا :

پرِ از لاکای رنگــــــــــارنگ ، رژ لبای پر رنگ،

گردنبندای طلایی و نقره ای ... انگشتر و جواهــــ۞ــــــر

پر از ست کردن دامن و تاپ ، ساپورت های رنگی رنگی 

پر از قراری دخترونـــــــــه، دور همی ...! 

تلفنای 2ساعته با موضوع مخاطب خــــــــاص !

گریه کردنای یواشکی زیر پتوهای صورتــــــــی

دفترچه خـــــــــاطرات با کلی قلب تیرخورده ...

قول دادن به همدیگه سر فـــــــــراموش کردن دوس پسرا !

آهنگ گوش دادن نصف شب و اشـــــــک ریختنایی که فقط بالشتمون خبر داره ...

1000 بار این جمله رو تکرار کردن : تو که بالاخره ok میشی من چیکار کنم ؟!!

رازهایی که فقط خودمون ازشون خبــــــــــر داریم ! ...

کلمه هایی که فقط خودمون معنیشو میدونیم .... 

با ناراحتی بهم زنگ زدنو گریه کردن با صدای آروم

که نکنه یه وقت عشقش از صدای گریش ناراحــــــــــت شه ...

دنیای ما دخترا پر از احساسات پاک و رویا های دخترونه که هیچکی ازشون خبر نداره 

جز خودمــــــــــــــون ...!

واقن چقد بدبختیم.....

 

امششب خونشون دعوتیم...خودش افتضاحه ولی دخملش خوشگله....مثه خودش......

+ نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, ساعت 15:43 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |