آخرخط زندگی برای من...

آخرخط دنیایی که دارم...خدایا چرا نگه نمیداری؟؟؟من خسته شدم...میخام پیاده شوم....

بیست و ششمین پست

 ینجا دنیا مجازیه...! همه دوس دارن ساده باشن ...

 آهای تویی که تازه وارد دُنیای مجازی شُدی : تنهایی هیچکسو باور نکن...
 
این ملت عشقشون رو هم قایم میکنن تا بی درد سر هرزگی کنن... 

دیوارهای پر از غریبگی ... نوشته های پر از مردونگی ... لایک های پر از جاسوسی...

 همه اینا رو هم ... دروغی بیش نیست ....!. آره عزیزم دروغه

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 17:0 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و پنجمین پست

 همه ما اینجا عكسای قشنگی داریم، 

 

مجردیم و تحصیل كرده بر حسب اتفاق همه لیسانس به بالا هستیم

و به ندرت پیش میاد كه ایران درس خونده باشیم،

از نظر اوضاع مالی كه اصلا حرفشم نزن،

همه بیزینس و سرمون شلوغ ؛ اونقد كار رو سرمون ریخته كه زیاد

فرصت واسه نت اومدن نداریم پس بهتره واسه آشنایی بیشتر و بقای دوستی از امكاناتی مثل تلفن همراه یا

حداقل از تلفن شخصی اتاقمون استفاده كنیم،

اكثرا زندگی مجردی با دوستان داریم و اتفاقاً پایتخت هم زندگی می كنیم،

از نظر هنری یه جورایی همه هنرمندیم،

وقتی كم میاریم گیتار می زنیم وقتی هم زرنگیم سه تار می زنیم،

ورزشكار هستیم و تو ورزشای انفرادی فعالیت می كنیم (اكثرا بیلیارد و سواركاری)

وب سایت شخصی مون كه در حال احداثه و چون خیلی بیزی هستیم این روزا هنوز فرصت كافی واسش

نداریم،

از مسافرت به كشورای خارجی بگیم، فقط منطقه ی مثلث برمودا رو نرفتیم اونم به خاطر مسایلی كه قطعاً

خودتون اطلاع دارید،

از نظر زبانهای خارجی فقط فارسی مون یك كم ضعیفه كه باید ببخشید و علتش هم عرض شد خدمتتون

"تحصیلات دانشگاهی خارج از كشور"،

شبها تا دیر وقت كارهای شركت رو انجام میدیم و چون باید بصورت آنلاین انجام شن اجباراً مسنجرمون هم

آنلاینه، ولی خداییش با كسی چت نمی كنیم اصلا اگه دوست دارید User و pwd بهتون بدیم كه ببینین فقط

شما تو اد لیستمونین،

از نرم افزارهای جاسوسی هم استفاده نمی كنیم،

به ما چه ربطی داره شما تو شبكه چی كاره ای فقط انتظار نداریم جواب آفها رو ندین،

اااا دیدین داشت یادمون می رفت، به شدت از دروغ متنفریم و اصلا اهل كلاس گذاشتن نیستیم،

اصلا این صداقتمون بود كه ما رو به اینجا رسوند،

اگه احتمالا با كسی تو نت آشنا شدیم صرفا به خاطر این بوده كه از

پروفایل و اخلاقش خوشمون اومده و اصلا به خاطر عكسش نبوده كه براش پیام دادیم

...راستی هممون اسم و عكسامون هم واقعیه .. مگه نه ؟!! .....!!

 

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 16:54 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیستمین پست

 ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻫﺴﺘﻦ ، ﮐﻼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...

دﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﻥ ، ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻧﯿﺲ ...

ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﻣﻐﺮﻭﺭﻥ ﻧﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ...

ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮﻥ ﺍﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯾﯿﺸﻮﻥ ﻋﻤﺪﯼ ﻧﯿﺲ ...

ﺷﯿﻄﻮﻧﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﻣﻨﻈﻮﺭ ...

ﺍﮔﻪ ﻣﻮﺯﯾﮑﺸﻮﻥ ﺻﺪﺍﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺯ ﺟﻠﻒ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺲ ، ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺧﻮﺷﻦ ...

ﺍﻫﻞ ﺍﺩﺍ ﺍﺻﻮﻝ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻧﺎﺯﻣﯿﮑﻨﻦ ﻧﺎﺯﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﻭﻧﻪ ...

ﺣﺴﺎﺳﻦ ، ﺩﻝ ﻧﺎﺯﮐﻦ ، ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻪ ...

ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻦ ،ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﻮﻥ ﺭﻧﮓ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ...

ﻻﮎ ﺻﻮﺭﺗﯿﺸﻮﻥ ، ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻥ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﭘﺮﯾﺸﻮﻧﻪ ،ﺍﯾﻨﺎ ﺍﺯ ﭘﺎﮐﯿﺸﻮﻥ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ،ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ...

ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺧﺎﺻﻦ ...

ﺟﻠﻒ ﻭ ﺳﺒﮏ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ!ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﻧﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻦ ...

اینا یه سری آدم هسن که مثه منن....خواهشا فکراتون رو درس کنین....

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 12:38 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


شانزدهمین پست

بی خیال هر چه علاقه !

دیگر حتی شعر و ترانه و موسیقی هم آرامم نمی کند

دیگر بازیهای کودکانه ام را دوست ندارم

دیگر به هیچ دیگری نمی اندیشم !

چقدر لابه لای این روزهای پوچ خودم را له کنم

و تنهایی ام تنها نشانه ی بودنم باشد برای هر روزهای همیشه

چقدر میان چشمانت دست و پا بزنم و تو

خودم را که نه !

تنها غرق شدنم را ببینی

دیگر دلم هم نمی گیرد!

برای هر چه که شاید دلگیر باشد

حتی از سکوت این کاغذ هم بیزارم

بیزارم از بودنم

بیزارم از تو

از خودم

از . . .

هر چه بچرخی این دایره فقط به یک نقطه می رسد

تنها یک نقطه

حالا چه فرق می کند که انتها باشد یا ابتدا؟

اصلا ً چه فرق می کند که من باشم یا تو؟

مهم فقط همان یکه نقطه است !

نقطه ای که حتی اگر " بی تو بودن من " یا " نبودن تو " باشد مهم نیست

مهم فقط همان یک نقطه است !

. . .

بیا و محض رضای این دل از همه جا رانده

آخر شعرم را خط خطی کن

شاید خدا سرنوشت درهمم را خط زد

یا شاید " باید " ِ بودنت را به " نباید " ِ اشکهای شبانه ام بخشید

اصلا ً خدا را چه دیدی ؟!

شاید خدا هم حرف تازه ای برایم داشته باشد !

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:خدا,حرف تازه,من,تو, ساعت 16:49 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پانزدهمین پست

این متنو خوذم نوشتم....فقط و فقط برای یه نفره....اونم شیماست....

 

مثل همیشه تنها تو اتاقم نشسته بودم....

 

دلم گرفته بود....

 

احساس کردم از بیرون یه صدای آشنا میاد...

 

رفتم کنار پنجره و بیرون دیدم.....

 

آره همون صدای آشنا.... داشت بارون میومد.....

 

آسمونم مث من دلش گرفته بود.... داشت میبارید....

 

دلم طاقت نداشت تو اتاق پشته پنجره بشینم.... زدم از خونه بیرون.....

 

زیر بارون قدم میزدم و گریه میکردم....

 

هیچ کس حتی قطره های اشک روی گونه هام رو نمیدید.....

 

چه قشنگه.... قدم زدن.....زیر بارون.... گریه کردن با آسمون.... چرا....؟

 

چرا دلم گرفته....؟

 

چرا دارم گریه میکنم...؟

 

چرا دارم زیر بارون خیس میشم....؟

 

پس چرا هیچ کس چتری برام باز نمیکنه....؟

 

چون تنهام....؟

یعنی جواب همه سوالام همینه...؟؟؟

 

 

 

 اره؟؟؟جواب بده...خواهش میکنم...توتنها کسی هسی که همیشه حرفایی میزنی که یه خورده ارومم میکنه...

 

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:دلم گرفته,تنهایی,آخرخط, ساعت 16:42 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


چهاردهمین پست

این پست رو به یاد مبینا مینویسم...واقعا یادش بخیر....

دلم براش تنگهوووچه زود شد یادش بخیر....خیلی جمله دوست داشت....

چنتا براش مینویسم....شاید اگه یه وقت سرزد خوشش بیاد...

1/ 

بعضی وقتهــا…

از شدت دلتنگیــــ ،

گریهــ کهــــ هیچ…!!!

دلـت می خــوآهــَد ؛

هــآی هــــآی بمیــــری…!

2/

هـــــــــــــــــــــــي روزگــــار! من به درك..

خودت خسته نشدي از ديدن تصوير تكرار درد كشيدن من؟؟؟؟

3/

کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته...کاش میدیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت

خیسی چشمانم مات و مبهم به زنجیر کشیده شده...داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم

حمل میکنند...دلم تنگ است...دلم برایت تنگ است...دلم برای با تو بودن تنگ است...میدانی...دلم برای

حرفهایت...درد دلهایت...برای نوازش هایت...دلم بدجوری برایت تنگ شده...اشتیاق تلخ تمام وجودم را دربغض صدایم....

 

4/ 

هی روزگار هی روزگار رفتشو من تنها شدم 

هی روزگار هی روزگار من تو غمم باز غرق شدم

هی روزگار هی روزگار من با غمم وای چه کنم

 هی روزگار هی روزگار مردم و باز زنده شدم

                                                                      هی روزگار هی روزگار تو میدونت اسیر شدم

هی روزگار هی روزگار تو بازیات شریک شدم

                                  چرخیدیو چرخیدیو,چرخیدیو چرخیدیو من تو غمت شریک شدم

 هی روزگار هی روزگار چقدر تو بازی میگیری

                                                    عشق منو روح منو روون ساده ی منو

 هی روزگار هی روزگار خستم دیگه به جون تو

                                           رفتش از پیشم دیگه من موندمو با خود تو.........

 5/ 

دیوانه ی تمام اس ام اس های عاشقانه ای هستم

که اشتباهی

 سر از تلفن من در می آورند

اصلا از کجا معلوم، تو نباشی؟

 

مبینای عزیزم....خیلی دوست دارم...یادت بخیر...چه روزایی داشتیم و چه زود تموم شد....چه دعواهایی که خانم خاکی مارونکرد....ولی خب خداییش دلم براش تنگ شده...برا تو بیشتر....

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:مبینا,یادش بخیر,دوستی,تلفن, ساعت 16:33 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |