آخرخط زندگی برای من...

آخرخط دنیایی که دارم...خدایا چرا نگه نمیداری؟؟؟من خسته شدم...میخام پیاده شوم....

سی امین پست

 هی بدبختی....

شیمی دارم فردا...

خیلی سخت شده جدیدا....

دعا کنین 20 بشم....

+ نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 15:2 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و نهمین پست

سلامی دوباره....

شنبه امتحان شیمی دارم تاحالا 2 فصلشو خوندم...

دعاکنید 20بشم...

امتحان ریاضی بدک نبود....

ایشالا که سریعتر این روزا تموم بشه...

برا شنبه همتون ارزوی موفقیت دارم .....

شماها هم یادتون نره....

امشب شب ارزوهاست....

توی دعاهاتون مارو هم فراموش نکنین....

به امید دیدار...

+ نوشته شده در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:امتحانات, ساعت 12:53 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و هشتمین پست

 سلام بچه ها....

خوبین...

خواهش میکنم دعا کنین فردا من و کلن دوستام 20بشیم...

لااقل بتونیم تجربی ریاضی بریم...به امید 20...

بای بای

دعا یادتون نره راسی 5شنبه لیله الرغائبه...بای

+ نوشته شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 11:46 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و هفتمین پست

دوستای گلم

این کدی که میبینید...

نوشته

تولدت مبارک

برای شیماهس که 31 تولدشه...از همی حالا

تولدت مبارک

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 17:58 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و ششمین پست

 ینجا دنیا مجازیه...! همه دوس دارن ساده باشن ...

 آهای تویی که تازه وارد دُنیای مجازی شُدی : تنهایی هیچکسو باور نکن...
 
این ملت عشقشون رو هم قایم میکنن تا بی درد سر هرزگی کنن... 

دیوارهای پر از غریبگی ... نوشته های پر از مردونگی ... لایک های پر از جاسوسی...

 همه اینا رو هم ... دروغی بیش نیست ....!. آره عزیزم دروغه

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 17:0 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و پنجمین پست

 همه ما اینجا عكسای قشنگی داریم، 

 

مجردیم و تحصیل كرده بر حسب اتفاق همه لیسانس به بالا هستیم

و به ندرت پیش میاد كه ایران درس خونده باشیم،

از نظر اوضاع مالی كه اصلا حرفشم نزن،

همه بیزینس و سرمون شلوغ ؛ اونقد كار رو سرمون ریخته كه زیاد

فرصت واسه نت اومدن نداریم پس بهتره واسه آشنایی بیشتر و بقای دوستی از امكاناتی مثل تلفن همراه یا

حداقل از تلفن شخصی اتاقمون استفاده كنیم،

اكثرا زندگی مجردی با دوستان داریم و اتفاقاً پایتخت هم زندگی می كنیم،

از نظر هنری یه جورایی همه هنرمندیم،

وقتی كم میاریم گیتار می زنیم وقتی هم زرنگیم سه تار می زنیم،

ورزشكار هستیم و تو ورزشای انفرادی فعالیت می كنیم (اكثرا بیلیارد و سواركاری)

وب سایت شخصی مون كه در حال احداثه و چون خیلی بیزی هستیم این روزا هنوز فرصت كافی واسش

نداریم،

از مسافرت به كشورای خارجی بگیم، فقط منطقه ی مثلث برمودا رو نرفتیم اونم به خاطر مسایلی كه قطعاً

خودتون اطلاع دارید،

از نظر زبانهای خارجی فقط فارسی مون یك كم ضعیفه كه باید ببخشید و علتش هم عرض شد خدمتتون

"تحصیلات دانشگاهی خارج از كشور"،

شبها تا دیر وقت كارهای شركت رو انجام میدیم و چون باید بصورت آنلاین انجام شن اجباراً مسنجرمون هم

آنلاینه، ولی خداییش با كسی چت نمی كنیم اصلا اگه دوست دارید User و pwd بهتون بدیم كه ببینین فقط

شما تو اد لیستمونین،

از نرم افزارهای جاسوسی هم استفاده نمی كنیم،

به ما چه ربطی داره شما تو شبكه چی كاره ای فقط انتظار نداریم جواب آفها رو ندین،

اااا دیدین داشت یادمون می رفت، به شدت از دروغ متنفریم و اصلا اهل كلاس گذاشتن نیستیم،

اصلا این صداقتمون بود كه ما رو به اینجا رسوند،

اگه احتمالا با كسی تو نت آشنا شدیم صرفا به خاطر این بوده كه از

پروفایل و اخلاقش خوشمون اومده و اصلا به خاطر عكسش نبوده كه براش پیام دادیم

...راستی هممون اسم و عكسامون هم واقعیه .. مگه نه ؟!! .....!!

 

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 16:54 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و چهارمین پست

 چیه؟؟


چرا دلت گرفته؟؟


اونم آدمه ....


اگر دوستت دارم هایت را نشنیده گرفت...


غصه نخور...


... اگر رفت...


گریه نکن...


یک روز چشمای یه نفر عاشقش میکنه...


یک روز معنی کم محلی را میفهمه...


یک روز دل شکستن رو درک میکنه...


... یک روز میفهمه آه هایی که کشیدی از ته قلبت بوده...


میفهمه شکستن یک آدم تاوان سنگینی داره....

کاش واقعا بفهمه....دلم براش تنگ شده....

 

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 16:48 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و سومین پست

 چـه آزمون دشوآریستــ . . .

قلبت رآ سمت چپ بگذآرنـد و بگوینـد :

برو بـه رآه رآست . .

+ نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 16:45 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و دومین پست

 یادت باشـــــــــد

دلت که شکست،

سرت را بگیری بالا ..!

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.


حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..


مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،


مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…


صبور باش و ساکت.


بغضت را پنهان کن، 


رنجت را پنهان تر ... 

+ نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 18:22 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیست و یکمین پست

 +ی وقـــــــتایـــــی هـــــــــــوا ی جــــــــوری میـــشه کـــــــ میـــــــخوام رو کنـــــم

بــ آســــمون و بــــــلند بـــگم آخــــه لامٌــصـــــــــــب تـــــــو دیـــــگه چـــته ؟؟؟

ایـــــن جوری میـشی کــ حـــال منـــو بـــدتر کنــی؟؟؟

+الان دقیقا اینجوری شدم.

تقدیم به اونی که قرار بود باهاش امروز برم بیرون اما نمیشه...

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 13:18 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


بیستمین پست

 ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻫﺴﺘﻦ ، ﮐﻼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...

دﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﻥ ، ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻧﯿﺲ ...

ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﻣﻐﺮﻭﺭﻥ ﻧﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ...

ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮﻥ ﺍﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯾﯿﺸﻮﻥ ﻋﻤﺪﯼ ﻧﯿﺲ ...

ﺷﯿﻄﻮﻧﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﻣﻨﻈﻮﺭ ...

ﺍﮔﻪ ﻣﻮﺯﯾﮑﺸﻮﻥ ﺻﺪﺍﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺯ ﺟﻠﻒ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺲ ، ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺧﻮﺷﻦ ...

ﺍﻫﻞ ﺍﺩﺍ ﺍﺻﻮﻝ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻧﺎﺯﻣﯿﮑﻨﻦ ﻧﺎﺯﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﻭﻧﻪ ...

ﺣﺴﺎﺳﻦ ، ﺩﻝ ﻧﺎﺯﮐﻦ ، ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻪ ...

ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻦ ،ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﻮﻥ ﺭﻧﮓ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ...

ﻻﮎ ﺻﻮﺭﺗﯿﺸﻮﻥ ، ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻥ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﭘﺮﯾﺸﻮﻧﻪ ،ﺍﯾﻨﺎ ﺍﺯ ﭘﺎﮐﯿﺸﻮﻥ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ،ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ...

ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺧﺎﺻﻦ ...

ﺟﻠﻒ ﻭ ﺳﺒﮏ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ!ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﻧﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻦ ...

اینا یه سری آدم هسن که مثه منن....خواهشا فکراتون رو درس کنین....

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 12:38 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


نوزدهمین پست

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:چشم,بارانی,بدبختم,, ساعت 10:13 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


هجدهمین پست

هیچ چیز بدتر از این نبود كه...

بعد از تو با كسانی بنشینم و ...

بیخودی بگویم" عیبی ندارد، تجربه شد"...!! 

خیلی سخته تظاهر...

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:بدبختی,تظاهر, ساعت 18:41 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


هفدهمین پست

 سلام

امروز17 اردیبهشت 92 هست و من تازه از مدرسه اومدم خونه.....

برنامه امتحانیمون رو دادن و از 25 با یه در س مضخرف به نام ریاضی شروع میشه

و 20خرداد با یه درس دیه که خیلیم سخته دینی تموم میشه.....

دلم برا همه دوستام تنگ میشه اما الان دارم فکر میکنم چه زود تموم شد و مثه برق رفت....

یادش بخیر روزای اول خانم تراب نژاد(معلم شیمی مون)میگفت:

هرچی بزرگتر میشین زمان زودتر میگذره

و وقتی به 30سالگی میرسین دیگه هر 1سال که میگذره اصن نمیفهمین چیجوری تموم شده....

راس میگفت....الان تازه دارم میفهمم چه زود رفت....

خب باید از این هفته شروع کنم به درس خوندن....

1ماه کامل تلاش برای اینکه بتونم رشته ریاضی یاتجربی برم....باید ببینیم خداچی میخاد....

برام دعاکنین معدلم 90/19به بالا بشه.....باشه؟؟؟

راسی دلم کلی برای شیما تنگ شده....شیما،نرگس،رها،آتنا،زهرا و....

امیدوارم اونام امتحاناشون رو خوب بدن...

راسی تا یادم نرفته دعا کنین که نمره مستمرامو بالا بدن چون این ترم خیلی گند زدم.....

بووووووووووووووس بووووووووووووووس....

امیدوارم هممون نمره هامون بالا بشه....به امید موفقیت....

اما اینم برنامه امتحانی فرزانگان 1 ساری(اول دبیرستانیا):

25/2/92                                    ریاضی

28/2/92                                    شیمی

30/2/92                                    زبان انگلیسی

1/3/92                                      زیست

4/3/92                                      مطالعات اجتماعی

8/3/92                                      فیزیک

11/3/92                                    زبان فارسی

13/3/92                                    عربی

18/3/92                                    ادبیات فارسی

20/3/92                                    دینی

خب اینم یه...

امتحانات از آن چیزی که در برنامه امتحانی میبینید به شما نزدیکتر است...

فعلا خداحافظ.....یادتون نره...امیدوارم معدلم بالای 90/19بشه....بای بای.....

+ نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 14:35 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


شانزدهمین پست

بی خیال هر چه علاقه !

دیگر حتی شعر و ترانه و موسیقی هم آرامم نمی کند

دیگر بازیهای کودکانه ام را دوست ندارم

دیگر به هیچ دیگری نمی اندیشم !

چقدر لابه لای این روزهای پوچ خودم را له کنم

و تنهایی ام تنها نشانه ی بودنم باشد برای هر روزهای همیشه

چقدر میان چشمانت دست و پا بزنم و تو

خودم را که نه !

تنها غرق شدنم را ببینی

دیگر دلم هم نمی گیرد!

برای هر چه که شاید دلگیر باشد

حتی از سکوت این کاغذ هم بیزارم

بیزارم از بودنم

بیزارم از تو

از خودم

از . . .

هر چه بچرخی این دایره فقط به یک نقطه می رسد

تنها یک نقطه

حالا چه فرق می کند که انتها باشد یا ابتدا؟

اصلا ً چه فرق می کند که من باشم یا تو؟

مهم فقط همان یکه نقطه است !

نقطه ای که حتی اگر " بی تو بودن من " یا " نبودن تو " باشد مهم نیست

مهم فقط همان یک نقطه است !

. . .

بیا و محض رضای این دل از همه جا رانده

آخر شعرم را خط خطی کن

شاید خدا سرنوشت درهمم را خط زد

یا شاید " باید " ِ بودنت را به " نباید " ِ اشکهای شبانه ام بخشید

اصلا ً خدا را چه دیدی ؟!

شاید خدا هم حرف تازه ای برایم داشته باشد !

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:خدا,حرف تازه,من,تو, ساعت 16:49 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پانزدهمین پست

این متنو خوذم نوشتم....فقط و فقط برای یه نفره....اونم شیماست....

 

مثل همیشه تنها تو اتاقم نشسته بودم....

 

دلم گرفته بود....

 

احساس کردم از بیرون یه صدای آشنا میاد...

 

رفتم کنار پنجره و بیرون دیدم.....

 

آره همون صدای آشنا.... داشت بارون میومد.....

 

آسمونم مث من دلش گرفته بود.... داشت میبارید....

 

دلم طاقت نداشت تو اتاق پشته پنجره بشینم.... زدم از خونه بیرون.....

 

زیر بارون قدم میزدم و گریه میکردم....

 

هیچ کس حتی قطره های اشک روی گونه هام رو نمیدید.....

 

چه قشنگه.... قدم زدن.....زیر بارون.... گریه کردن با آسمون.... چرا....؟

 

چرا دلم گرفته....؟

 

چرا دارم گریه میکنم...؟

 

چرا دارم زیر بارون خیس میشم....؟

 

پس چرا هیچ کس چتری برام باز نمیکنه....؟

 

چون تنهام....؟

یعنی جواب همه سوالام همینه...؟؟؟

 

 

 

 اره؟؟؟جواب بده...خواهش میکنم...توتنها کسی هسی که همیشه حرفایی میزنی که یه خورده ارومم میکنه...

 

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:دلم گرفته,تنهایی,آخرخط, ساعت 16:42 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


چهاردهمین پست

این پست رو به یاد مبینا مینویسم...واقعا یادش بخیر....

دلم براش تنگهوووچه زود شد یادش بخیر....خیلی جمله دوست داشت....

چنتا براش مینویسم....شاید اگه یه وقت سرزد خوشش بیاد...

1/ 

بعضی وقتهــا…

از شدت دلتنگیــــ ،

گریهــ کهــــ هیچ…!!!

دلـت می خــوآهــَد ؛

هــآی هــــآی بمیــــری…!

2/

هـــــــــــــــــــــــي روزگــــار! من به درك..

خودت خسته نشدي از ديدن تصوير تكرار درد كشيدن من؟؟؟؟

3/

کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته...کاش میدیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت

خیسی چشمانم مات و مبهم به زنجیر کشیده شده...داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم

حمل میکنند...دلم تنگ است...دلم برایت تنگ است...دلم برای با تو بودن تنگ است...میدانی...دلم برای

حرفهایت...درد دلهایت...برای نوازش هایت...دلم بدجوری برایت تنگ شده...اشتیاق تلخ تمام وجودم را دربغض صدایم....

 

4/ 

هی روزگار هی روزگار رفتشو من تنها شدم 

هی روزگار هی روزگار من تو غمم باز غرق شدم

هی روزگار هی روزگار من با غمم وای چه کنم

 هی روزگار هی روزگار مردم و باز زنده شدم

                                                                      هی روزگار هی روزگار تو میدونت اسیر شدم

هی روزگار هی روزگار تو بازیات شریک شدم

                                  چرخیدیو چرخیدیو,چرخیدیو چرخیدیو من تو غمت شریک شدم

 هی روزگار هی روزگار چقدر تو بازی میگیری

                                                    عشق منو روح منو روون ساده ی منو

 هی روزگار هی روزگار خستم دیگه به جون تو

                                           رفتش از پیشم دیگه من موندمو با خود تو.........

 5/ 

دیوانه ی تمام اس ام اس های عاشقانه ای هستم

که اشتباهی

 سر از تلفن من در می آورند

اصلا از کجا معلوم، تو نباشی؟

 

مبینای عزیزم....خیلی دوست دارم...یادت بخیر...چه روزایی داشتیم و چه زود تموم شد....چه دعواهایی که خانم خاکی مارونکرد....ولی خب خداییش دلم براش تنگ شده...برا تو بیشتر....

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:مبینا,یادش بخیر,دوستی,تلفن, ساعت 16:33 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


سیزدهمین پست

 

حالا که رفتنی شده ای باشد .. قبول ..لااقل این را بدان

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم می تپید

دلم بود نامهربان.

 

 

به خاطر توهه که الان آخر خطم....

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:آخرخط,دلم,آهن قراضه, ساعت 16:32 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


دوازدهمین پست

 

دردهایی هست که نمی شود فریادشان کرد،

نمی شود درمانشان کرد،

 

نمی شود به کسی گفتشان....

 

نمی شود بغضشان کرد ...

 

فقط باید در تنهایی تحملشان کرد...

کاش یه نفر درکشون میکرد و بهمون کمک میکرد...

 

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:کمک,بغض,تنهایی,کسی, ساعت 16:30 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


یازدهمین پست

 

 

درد تنــــــــــهایی کشیـــــــــــــدن

کاش نوشته هامو میخوندی...شایدم داری میخونی اگه داری میخونی باید بهت بگم خیلی خیلی ....

 
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگیروی کاغذِ سفید
 
شاهــــــــــکاری میسازد به نامِ دیــــــــــــوانگی...!
 
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
 
خـــــــــــریــــــــــــده ام...
 
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
 
دیـــــــــــــوانــــــــــــــه
 
خـــــــــــود خــــــــواه
 
بی احــــــساس.......
 
نمیـــــــفروشــــــــم​..!
 
+ نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:تنهایی,خوذخواه,بدبخت, ساعت 16:27 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


دهمین پست

 

ای شهید چرا اینچنین افتاده ای...

آیا تو همانند حسین ابن علی حتی با لب تشنه هم بهت رحم نکردند...
اینچنین به خاک و 
خون افتاده ای تا کسی به ناموس ما چپ نگاه نکند...
فدایت بشوم...
بابی انت و امی...
بعضی ها خیلی بد جواب تو را دادند...
گفت 
بی بند و باری کجا آید پدید..!؟گفتم در کوچه های بی شهید..

 

کاش اینا رو درک میکردیم....بازم میگم اول خودم....

+ نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:شهیدان,زندگی,خسته,ناموس, ساعت 20:27 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


نهمین پست

 

چشم هایت کو برادرم..!!فداش کردی..؟؟برای چی..؟؟برای کی..؟؟برای دفاع از ناموست..!!
خوب شد..!!خوب شد که امروز دیگر نیستی..!!
نیستی تا ببینی..!!
که بعضی ها که ادعای 
روشنفکری میکنن چگونه لباس میپوشن..!!

قابل توجه تعداد معدودی از بچه های فرزانگان ساری کلاس 9

+ نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 20:25 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


هشتمین پست

 پسر جون!!


افتخار میکنی هرزه ای؟
افتخار میکنی هر روز با احساس یه دختر بازی میکنی و میری پزشو به دوستات میدی که با اینم اره!!
که همه اویزونتن؟
افتخار میکنی از ۱۰تا کلمت ۱۰۰۰تاش فحشه و احترام گذاشتن به هیچ کس رو بلد نیستی؟
افتخار میکنی که هر شب مستی و نوعی از پارتی نبوده که حضور نداشته باشی؟
افتخار میکنی که بگی اهل تعهد نیستی و دختر واسه بازی دادنه؟

احساس میکنی که خیلی شاخی که تو یه لحظه با هزار نفری؟

نه عزیز من!! 
اینا افتخار نیس....عقدس....کمبوده
 
قابل توجه پسرایی که این مطلبو میخونن....
 
+ نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:عقده,کمبود,محبت, ساعت 20:22 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


هفتمین پست

  

 

ديروز جنگ سخت بود
تير و ترکشها مستقيم به هرکس ميخورد و شهید ميشد
خانواده اش سرش را بالا ميگرفت
چون خانواده شهيد بودند
امروز جنگ نرم است
تير و ترکشها غير مستقيم اصابت ميکنند
به هر کس بخورد،فساد مي آورد،بي حجابي،اعتياد و...
و هر کس در اين راه بميرد
خانواده اش سرش را پایین مي اندازد

 

چون فرزندشان در اثر اعتياد،زياده روي در مصرف مشروب ،بي عفتي و... مرده است.:) :گل

....هی چقد واقعا دنیا عوض شده...
اینو هم بگم بچه های اونایی که به همین خاطر جونشون رو از دست دادن بدتر از مها میگردن....

 

+ نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:بدبختی,دنیا,مشروب, ساعت 20:20 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


ششمین پست

 خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت ازآنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

 

کاش هممون یه روزی اینو میفهمیدیم....اول از همه خود خودم....

+ نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:چادر,حجاب,خوشگله,,,,, ساعت 20:17 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


پنجمین پست

A:نعمت خدا

B: عشقِ همه

C: معصوم

D: با استعداد

E: خوب اما شکننده

F: احساسی برای دیگران

G: منطقی

H: آرام

I: مودب

J: لذت بردنی از زندگی

K: قابل عاشق شدن

L: با مزه

M: عالی

N: مغرور

O: ورزشکار

P: خنده رو

Q: باحال

R: غیرقابل پیش بینی

s; با احساس

T: خالص و حقیقی

U: سودمند و باهوش

V: عصبانی

W: بیخیال

X: نابغه

Y: لذت بردنی

Z: خوش مشرب

خب اینا رمزن...باتوجه به اینا میتونین بفهمین که معنی اسمتون چی میشه؟؟

 

اما....این اسمها چی میشن؟؟؟

 

Raha:غیرقابل پیش بینی،نعمت خدا،آرام و بازهم نعمت خدا

 

Zahra:خوش مشرب،نعمت خدا،آرام،غیرقابل پیش بینی و بازهم نعمت خدا

 

Shima(best in my friends):بااحساس(واقعا درسته!)،آرام(باید بنویسیم خیلی آرام)،مودب(فوق العاده مودب)،عالی(بهترین صفت) و آخرینش نعمت خدا....البته بیشتر ازهمه برا من و ....(بین خودمونه)

 

Narges(after shima,she is exc ellent):مغرور،نعمت خدا،غیرقابل پیش بینی(اینکه وافعا همینه...)،منطقی(این درس نیست بیشتر احساسیه!)،خوب اما شکننده(حس میکنم درسه)،بااحساس.....

 

 

Atena(good&lazy girl,like me):نعمت خدا(بعید میدونم...؟؟!!؟؟!!)،خالص و حقیقی(جون داداش؟؟؟!!!)،خوب اما شکننده(درووووووووووووووووغ؟؟؟)،مغرور(فوق العاده...)،نعمت خدا

 

Zeynab(she is one of my new friends va albate magahme 2 zhymnastik …tabrik….):خوش مشرب(که هست)،خوب اما شکننده(فکر نمیکنم)،لذت بردنی(درسته...)،مغرور(کاملا مخالفم)،نعمت خدا،عشق همه(دقیقا..........)

 

 

And my love…and  my god friends…and may family too…

فعلن بای...تا پست ششم....

+ نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:زهرا,شیما,آتنا,نرگس,اسم,, ساعت 14:28 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


چهارمین پست

شــیریــن و فـــرهاد

بنداز شاید عشــق من جایی جا مانده!
تــورا به خودت قســـــــــــــم که مروری به قصه من

من اینقدر

یـــوسف و ذلیخا

شیــرین و خســرو

 

 لـــیلــی و مجنــون

تو هـــمه قصـــه هــات هـــم عاشـــق هست و هم معشــوق

ای خداااااا

تنهــــــــــــــــــــــــــــام!
اخــه پس چرا تو قصه زندگی من هیچکس نیست

+ نوشته شده در جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:لیلی و مجنون,شیرین و فرهاد,خدایا,,,,, ساعت 11:30 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


سومین پست

 دلم برای یواشکی ها مان تنگ شده !!! 

.
.
.
.

.
یواشکی
حرف زدن شبونه تا صبح!!
برای بوسه های پشت گوشی!!
با صدای آهسته

گفتن "دوستت دارم "!!

برای عزیزترینم....

دوستای گلم دراولین فرصت ممکن داستانمون روبراتون مینویسم.....

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 11:16 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


دومین پست

سختته نفس بکشی

گریه کن سبک تر بشی

بی دلیل رفت

هر کاری که

دور تو قفس بکشی

بی گناه گریه کن

هی بگو اه گریه کن

گریه کن بشین

عکس عشقتو ببین

ولی جای گریه نیست

عاشقی یعنی همین

تقدیم به تمام دوستام:شیما(بهترینشون)،رها،نرگس،زهرا،آتنا،ستاره،زینب،مبینا و یکی دیگه از بهتریناشون که ذوس نداره اسمشو بیارم....

+ نوشته شده در چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:دلتنگی,آخردنیا,عشق و بدترین احساسها, ساعت 18:27 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |


اولین پست

  به سلامتي دلم...!که براي کسي دلتنگ شده... 

 که حتي روحش هم از اين دلتنگيم خبر نداره

 

+ نوشته شده در سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:بدبختی,دلتنگی,آخرخط دنیا, ساعت 21:18 توسط رها(آزاد در دنیای تنهایی خودش) |